![]() داستان جراحی فک منسلام دوستان! من محمد رضا هستم، 21 ساله از قزوین. تقریبا 3 سال پیش عمل فک کردم و از اونجایی که چند تا از دوستای خودم اطلاعاتی در مورد جراحی فک می خواستند، گفتم تجربه خودمو برای همه بنویسم تا شاید به دردشون بخوره.
داستان از این قرار بود: چونه من یه مقدار عقب بود و از نیم رخ این عقب بودن فکم کاملا مشخص بود. چون من رو چهره ام خیلی حساس بودم این موضوع منو اذیت می کرد. اول فکر می کردم مشکل از دندونامه و با ارتودنسی میشه این مشکل رو برطرف کرد. واسه همین به دکتر ارتودنسی رفتم و دکتر گفت تا 60-70 درصد مشکل با ارتودنسی حل میشه. منم تصمیم گرفتم هر دو فکمو ارتودنسی کنم تا نتیجه بهتر بگیرم. بعد دوسال که اون سیم ها که اولاش خیلی اذیتم می کرد ولی به مرور عادت کرده بودم و هر ماه هم می رفتم و دکتر سفت می کرد رو درآوردم. اما هنوز تمام نشده بود! دندونام خیلی خوش فُرم شده بود و بعد از این که مدل گچی قبل و بعد ارتودنسی رو مقاسه می کردیم، قابل قیاس نبود. دکتر گفت باید حدود 8 ماه از پلاک استفاده کنم و فقط موقع غذا خوردن در بیارم تا فرم دندونام بر نگرده. من از این قضیه خیلی ناراحت بودم چون وقتی پلاکارو می ذاشتم، به سختی حرف می زدم و زبونم می گرفت. واسه همین فقط موقع خواب میذاشتم .در کل از ارتودنسیم راضی بودم ولی مشکل اینجا بود که هنوز فکم عقب بود. هر چند یک کم بهتر شده بود ولی بازم راضی کننده نبود. شاید 40-50 درصد مشکل حل شده بود. واسه همین به فکرافتادم که پیش دکتر زیبایی برم و بعد ازپرس وجو، پیش یه دکتر معروف توی تهران رفتم. دکتر گفت می تونم چونتو عمل کنم و بعد ازشکستن استخون های چونت، فرم اونا رو تغیر بدم و با پلاتینای مخصوص دوباره جوش بدم. وقتی بهش گفتم من مشکل تنفس هم دارم و موقع خواب دهنم باز می مونه، معاینه کرد و فهمید که ایراد از فک بالامم هست و گفت با عمل چونه فقط فک پایینو می تونه درست کنه و تنها راه جراحی فکه نه جراحی چونه! واسه همین خیلی ناراحت شدم چون می دونستم جراحی فک هم گرونه هم سنگین. از یه طرفم خونوادم بودن که اصلاً راضی نبودن. کم کم تو اینترنت در مورد جراحی فک تحقیق کردم. نقطه نظرات زیاد بود وخیلی ها مثل الانِ من از قبل و بعد عملشون نوشته بودند. در کل به این نتیجه رسیده بودم که با این شرایط نشدنیه. ولی وقتی عکسای قبل و بعد ازعمل هارو می دیدم، امیدوار می شدم و به خودم می گفتم یک بار عمل می کنم یه عمر لذت می برم از زیباییم! واسه همین دلو زدم به دریا تصمیمو گرفتم که عمل کنم. سال 87 بود که دانشگاه هم قبول شده بودم و به سختی خونوادمو راضی کردم به جای ماشینی که میخواستن واسه قبولی دانشگام بخرن فکمو عمل کنم (سخت ترین قسمت ماجرا!!) خیلی ها می گفتن قیافت خوبه، چرا می خوای 4-5 میلیون بریزی تو جیب دکترا؟ حیف نیست؟ یه ماشین بگیر عشق دنیا رو بکن! ولی من تو کَتَم نمی رفت و فقط این واسم مهم بود که اون قیافۀ باب میل خودم بشم. بالاخره نوبت گرفتم و دکتر گفت قبل از عمل یه سری عکسو آزمایش بگیرم و بعد از دیدن عکس ها دکتر گفت 5 میلیون بریزید به حساب و یک هفته دیگه بیا عمل. حرف تخفیف هم نزن! منم 3 تومن بیشتر نتونستم جور کنم. خوشبختانه یه آشنا پیدا کردیم که با یکی از دکترایی که می خواستن منو عمل کنند فامیل بود و قرار شد همون 3 میلیونو قبول کنن (قرار بود 4 تا دکتر رو فکم کار کنن ولی اصلیه همونی بود که رفتم مطبش) خلاصه روز عمل شد و ما رفتیم به محلی که قرار بود عمل کنم. بعد از بستری شدن ساعت یک و دو بعدازظهر بود که صدام زدند واسه عمل. من هم رفتم. اصلا استرس نداشتم، چون می دونستم نتیجه کار خوب میشه. قبل از بیهوش کردنم یه سری سوال پرسیدند مثل وزنت که اون موقع 65 بودم ... چیزی که خیلی خوشم اومد آهنگ آرامش دهنده ای بود که از کامپیوتری که اونجا بود پخش می شد. عکس فکم رو انداختند رو مانیتوری که بالای تختم بود و بعد از لحظه ای، یک دکتر انگشتشو گزاشت رو بینیم و گفت تا 3 بشمار. هیچ وقت فراموش نمی کنم چون من تا 4 شمردم و بیهوش شدم! بعد از این که به هوش اومدم سردم بود. با این که فکم با باند بسته بود می گفتم سردمه. هنوز کامل به هوش نیومده بودم ولی حرف هارو می شنیدم. پرستار می گفت به خاطر این که تو ریکاوری زیاد مونده سردشه. تقریبا 4 ساعت با ریکاوری تو اتاق عمل بودم بعد که یک کم بهتر شدم، یک کم آب میوه با نی خوردم (به سختی). درد خیلی زیادی نداشتم و همش کنجکاو بودم ببینم چه شکلی شدم. اولین بار که رفتم دستشویی، تو آینه خومو دیدم نشناختم صورتم شده بود عین متکا!! شده بودم عینهو بچه کوچولو های تپلی. البته دکتر گفته بود که چند وقت ممکنه طول بکشه که ورم صورتت بخوابه. خلاصه هنوز نمی شد تشخیص داد چه تغییراتی کرده صورتم. سِرُم بهم وصل بود و اون شب رو به سختی به صبح رسوندم. تا صبح 4-5 بار خون بالا آوردم و پرستار می گفت طبیعیه چون دهنش همش زخمه خون میره تو معدش و بالا میآره. نصف شب بلند شدم برم دستشویی که همه خواب بودن منم نمی تونستم بلند حرف بزنم واسه همین خودم مجبور شدم بلند شم و لبه تختمو زدم پایین تا مادرمو بیدار کردم. تا یک ماه فقط مایعات سوپ مولینکس شده باید می خوردم . فردای عمل مرخصم کردند و رفتیم خونه. روز به روز لاغرتر می شدم ولی بازم صورتم بعد از گذشت 2-3 هفته ورم داشت. مادرم خیلی برام زحمت می کشید و صبح ها بهم آب کله پاچه و معجون می داد ولی باز لاغر می شدم. تا جایی که به 57 کیلو رسیده بودم. خودم هم ناراحت بودم از این وضع. یک ماهی با این وضع گذشت و کم کم ورم صورتم کم می شد. چهره ام کلی عوض شده بود، تا جایی که همه میگفتند انگار یه آدم دیگه شدی. چون هم لاغر شده بودم هم این که رو دماغمم انگار تاثیر گذاشته بود. فرم لبام هم تغییر کرده بود و کوچیک تر شده بود. اما سخت ترین قسمت قضیه روزی بود که می خواستم فکمو ببندم که 2-3 روز بعد از عمل بود و با سیم های مخصوصی که از بین لثه هام رد می کرد، درد زیادی داشت، با وجود بی حسی! البته چون مال من متحرک بود، بعد از عمل باید فکمو می بستم و من این قضیه رو نمی دونستم و معمولاً موقع عمل واسه کسانی که تحملشون کم هست می بندند. اما موقع درآوردن سیم ها مشکل تره که اونم دردش زیاده! بعد از اینکه 6-7 ماه گذشت، فک رو صورتم جا افتاده بود و کاملا طبیعی بود. منم دوباره وزنمو بردم بالا از اولشم بهتر شدم و همه چی با وجود سختی هاش به خوبی و خوشی تمام شد و بالاخره به چهره دلخواهم رسیدم. انگاریک بارِ بزرگی رو از دوشم برداشتم. الان که 3 سال از ماجرا میگذره. از کارم اصلا پشیمون نیستم چون مسیر زندگیمو عوض کردم. روحیم خیلی خوب شده بود و از اینکه تونستم از پس این مشکلات بر بیام خیلی خوشحالم. اگه شما هم قصد عمل دارید سعی کنید عملتون متحرک نباشه که مثل من تازه بعد از عمل بخواید برید فکتونو ببندید و همون موقع عمل این کارو بکنید. اینم یادتون باشه که واسه به دست آوردن چیزهای بزرگ باید کارهای بزرگ کرد. من با این جمله تا ته راه و رفتم. امیدوارم شما هم موفق باشید. دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه. اگه سوالی داشتید می تونید پیام بفرستید. کاربر مرتبط: محمدرضا کاظمی
برای امکان اظهارنظر، باید به ایردن وارد شده باشید |
The Singularity Is Near
Ray Kurzweil