![]() شاهد از غیب می رسد | دکتر سندوزیمردمانی بودند که تاریخ ساز بودند در علم، هنر وفلسفه که دنیای انسانی را دگرگون کردند بسیاری نمی دانستند که که کدام بخش ازدو نیم کره مغزشان کار می کند ولی می دانستند که عقل و منطق و استدلال لازمه کارشان است.
"مردانی" نه مردمانی، آمدند و با "خشونت" تاریخ را دگرگون کردند، مردانی که نیم کره چپ شان کار می کرد. اما نه در راه درست و سعادت بشری. اکنون، مردمانی دارند تاریخ ساز و دگرگون کننده دانش وتوان انسانی می شوند که نیمکره چپ شان خوب کار می کند، ولی آنها از نیمکره راست مغزسرشان بیشر استفاده کرده اند. نیمکره ایکه درقید و بند استدلال ومنطق آموخته بشری نیست*! بلکه درپی برنامه ریزی، تنوع طلبی علمی، بلندپروازی های انسان عصرتکنولوژی نوین، ابداع و اختراعات نا ممکن ونا معمول، نوآوریهای نورسیده و شاید نارسیده "ژول ورن"مانند و سفر به سرزمین های نا شناخته و تصوّری بشری اند. باوردارند که "هرچه ازمُخَیلِه انسان می گذرد شدنی است!" مردمانی که تمدن کنونی غرب، قرن مفاهیم و تبادل ارتباط های سریع، طالب و خریدار دیوانه وار آنست. مردمانی که برای خرید مدل جدید I pad از نیمه یِ شب قبل از باز شدن فروشگاه ها، درپشت در، برای حفظ نوبت، خوابیده بودند! استیو پاول جابز، کار آفرین، مخترع ، بنیان گذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانه ای أپل یکی از آن مردان بود که نیمکره راست مغزش بهتر وورزیده تر ازنیم کره چپ عجیبش فعال بود. او یکی از اولین افرادی بود که به ارزش تجاری بالقوهٔ واسط گرافیکی کاربر و موشوارهای که در مرکز تحقیقات شرکت زیراکس در پالوآلتو ساخته شده بود، آگاه گشت و بر افزوده شدن این فناوریهای نوین، به رایانهٔ أپل "مکینتاش" نظارت کرد. رایانه مکینتاش را به بازار آورد. در سال ۱۹۸۵ از شرکت کناره گیری کرد و شرکت نکست را تاسیس کرد. همچنین او نایب رییس و مدیر عامل استودیوی پویا نمایی پیکسار و به عنوان عضو هیأت مدیره کمپانی والت دیزنی نیز بودهاست. شرکت پیکسار یکی از شرکتهای پیشرو در زمینه تولید محصولات سینمایی هست که از پویانمایی رایانهای استفاده میکنند.پس از ادغام پیکسار و والت دیزنی استیو تهیه کنندگی داستان اسباببازی (۱۹۹۵) را بر عهده میگیرد. در ۲۴ ژانویه ۲۰۰۶ شرکت والت دیزنی تمامی سهام شرکت پیکسار را به مبلغ ۷٫۴ میلیارد دلار (به شکل سهام در دیزنی) خریداری نمود. تا همین چند هفته پیش به عنوان مدیرعامل در شرکت أپل مشغول بود. او به نجاتدهندهٔ اصلی این شرکت معروف شدهاست. خصوصاً پس از به نتیجه رسیدن عرضه "آیپاد" ایدهای که وی اصرار و علاقهای شخصی به آن داشتهاست. در۲۴ اوت، ۲۰۱۱، استیو جابز، استعفای خود را از مدیر عاملی أپل اعلام کرد. در نامه استعفای خود به شدت تاکید میکند که أپل طرحهای اجرایی او را دنبال کند و از "تیم کوک" (نیم کره راست به کارگیر دیگر دنیای صنایع دیژیتالی) به عنوان جانشین خود نام می برد. تاریخ نویسی نمی خواهم بکنم، مردی که یازده روز قبل از مرگش به هنگام استعفایش سخنرانی کرد می دانست که مردنی است و سرطان پیش رفته لوزوالمعده اش فرصتی برای او باقی نخواهد گذاشت. سخن و حرف کسی که0 (به همراه استیو وزنیاک (Steve Wozniak) در سال ۱۹۷۶ اولین کامپیوتر شخصی این شرکت به نام "Apple I" را به بازار عرضه کرد، این کامپیوتر که نخستین مدل آن بدنهای چوبی داشت، به قیمت ۶۶۶ دلار و ۶۶ سنت فروخته میشد، نرم افزار آیتیونز (iTunes) که توسط کمپانی اپل تولید شده، پل ارتباطی این دستگاه به کامپیوترشده بود و جدیدترین نسل iPod ها که"شافل" (iPod Shuffle) نام دارد که به بزرگی یک انگشت است و نام آهنگها را به ۱۴ زبان مختلف نشان میدهد و تلفن.های هوشیارِهمراه تازه به بازار امده ایکه شما حرف می زنید و آن اجرا می کند! و شاهکار های دیگر...)در آستانه گذر از روزن زمان ایستاده است شنودنی است. در این سخن رانی او، مردی که می داند درآستانه چه گذرگاهی ایستاده است، سه داستان می گوید و یک نتیجه می گیرد: دراولین داستانش، فرزند خوانده ایست که به مرارت وسختی به دانشگاه راه می یابد، می گوید که تحصیل دانشگاهی را رها می کند و سازند کامپیوتر و میلیونر می شود. در این داستان نتیجه می گیرد که اتفاقات ظاهراً بی ربط زندگی می تواند مهم و کار آمد باشند! در داستان دومش، بیرون راندنش از کمپانی ایکه مؤسس آن خودش بوده است می گوید: مهم نیست که با شما چگونه برخورد می شود بلکه مهم این است که شما کاری را که می کنید دوست بدارید و تمامی توجه و التفات شما برآن متمرکز شده باشد. به قول او "داستان؛ دوست داشتن، دنبال کردن، پافشاری کردن کاریست که او باور ودوست دارد وفشرده سخنش نپذیرفتن شکست است" سومین و آخرین سخن او با مرگ است ، توجه کنیم مردی که یازده روز بعد باید بمیرد سخن می گوید مرثیه نیمی خواند، بلکه به جِد ولی با طنز می گوید: "مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد بمیرد حتا آنهایی که می دانند به بهشت موعود خواهند رفت!" حرف پایانی اش تکان دهنده و بسیار آموزند تراست. افسوس که کسی یا کمتر کسانی به ان گوش ودل می دهند. می گوید: " شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد. چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنهها را از میان بر میدارد و راه را برای تازهها باز میکند.یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تویِ زندگی دیگران مُفت هَدَر ندهید. بکوشید هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه کسان و افکار تکراری شما، صدای درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان به آنچه احساس می کنید پیروی کنید کاربر مرتبط: امیر اسماعیل سندوزی | Sondouzi مطالب مرتبط: جهان بینی | دکتر سندوزی نقشه راه موفقیت | دکتر سندوزی جهان وطنی | دکتر سندوزی وضعیت من درآمریکا | دکتر سندوزی چرا هنر در کنار دندان پزشکی | دکتر سندوزی خیلی ساده مثل راه رفتن۱ | دکتر سندوزی خیلی ساده مثل راه رفتن۲ | دکتر سندوزی خیلی ساده مثل راه رفتن۳ | دکتر سندوزی من هرگز هنرمند نبوده ام | دکتر سندوزی برای امکان اظهارنظر، باید به ایردن وارد شده باشید |
The Singularity Is Near
Ray Kurzweil